Նախորդ էջ

ԱԶԱՏ  ՄԱԹՅԱՆ

Կենսագրական

Գրքեր

Քանդակներ

ԳՐԻԳՈՐ ՆԱՐԵԿԱՑԻ «Մատյան Ողբերգության», «سوگنامه نارک»1983, Թեհրան: Մասնակի թրգմ. պարսկերեն,Շրջանառության մեջ է դրվել սահմանափակ թվով, տպաքանակի հիմնական մասը անորակ հրատարակության պատճառով ոչնչացվել է թարգմանչի կողմից: ԳՐԻԳՈՐ ՆԱՐԵԿԱՑԻ «Մատյան Ողբերգության», «فغان نامه گرگوار»2001 թ, Սպահան, հրատ. « Նաշրե ֆարդա», 288 էջ, տպաքանակ 2200, (սպառված):Տպագրվել է հովանավորությամբ «Եղիա Բաբումյան» գրական հրատարակչական հիմնադրամի:Թարգմանությունը լայն արձագանք է գտել իրանական մամուլում:Նարեկացին համեմատական ուսումնասիրության նյութ է դարձել Սպահանի պետ. Համալսարանում, համաշխարհային հինգ մեծագույն միստիկների  շարքում, որը արժանացել է տարվա լավագույն ուսումնասիրություն և ընդունվել որպես դասագիրք: Մանրամասնությունները տեսնել ստորև, «ուսումնասիրություններ» գլխի տակ:Թարգմանված են «Մատյանի» գլուխներից  81–ըԳիրքը պատկերազարդված է 16 հայկական մանրանկարչությամբ:Տպագրական վրիպակներ1-Գրքում հրատարակիչը, թյուրիմացաբար գլուխները համարակալել է հերթականությամբ, առանց նկատի առնելու չթարգմանված գլուխների համարը: Ուստի ընթեցողի ուշադրությանն ենք հանձնում, որ իրական  հերթականությամբ.Թարգմանված են. 1-32, 35-51, 54-59, 62-63, 65-74, 76-80, 82-88, 90-91 գլուխները: Չեն թարգմանված 33, 34, 52, 53, 60, 61, 64, 75, 81, 89, 92, 93, 94, 95  գլուխները:2- Գրքի 44 համարի տակ բերված հատվածը իրականում բնագրի 45-րդ գլխի գ. մասն է և պիտի կարդացվի, որպես թարգմանության 43-րդ գլխի շարունակություն:  آسیب شناسی گناه در فغان نامه  گرِگوار نارکاتسیقدیس گرِگوار نارِکاتسی درخشنترین چهره ادبیات قرون میانه و یکی از مهترین پدران کلیسای ارمنی است. ویطبق شواهد قریب به یقین در سال ۹۵۱ میلادی در یکی از روستاهای سواحل جنوبی دریاچه وان (اکنون در ترکیه) متولد شد و در سال ۱۰۰۳چشم از جهان فرو بست«فغان نامه» شاهکار گرگوار نارکاتسی مجموعه ای است از رازونیازهای زاهدانه که در قالب مناجات نگاشته شده و ازاین نظر در متن یک سنت دیرپا و عالمگیر قرار می گیرد. اما آنچه سخن نارکاتسی را متمایز و برجسته می کند ویژگیهای خلاقیت فردی و مهارتهای کلامی منحصر به فرد او است. که خود نمایانگر تجربه ای کاملا شخصی و اصیل اند که با جوششی بی مهار قالبها متداول ادبیات آئینی را در هم ریخته، واکنشهای بی واسطه انسان زنده را دربرابرآشوب عالم درون و برون به نمایش می گذارند«فغان نامه» بعد ازکتاب مقدس محبوبترین کتاب مذهبی ارامنه محسوب می شود. - این کتاب در نزد ارامنه به نام  صومعه و عبادتگاه آن بزرگواربه«نارِک» معروف است واین قوم قرنها به اعجاز آن درمعالجه امراض روحی و جسمی آدمیان باور داشتند و آن را بر بالین بیماران قرائت کرده و زیرسرآنان قرا می دادند. روایات زیادی نیزدروصف کرامات متعدد این قدیس نام او را دردل عارف وعامی زنده داشته است        زمانه نارکاتسی یک دوران گزرتاریخی همراه با بحران و آشفتگی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی است که از نمودهای بارز آن در تاریخ ادیان همانا بروز خیزشهای مردمی ، جنبش های گوناگون فرقه ای ،شک و بی یقینی و بویژه گرایشهای عرفانی است برخی از ادیبان ارمنی نارکاسی را نماینده تجدید حیات فرهنگیی و ادبی ارمنی دانسته آثارش را با آثار دوران رنسانس در اروپا مقایسه کرده اند، در حالی که برخی دیگراز صاحبنظران آشنا با ادبیات غنی  رنسانس اسلامی در همان دوران حیات نارکاتسی به مشترکات بسیار قابل توجهی بین این دواشاره نموده اند. به نظر اینجانب نیز، با در نظر گرفتن واقعیتهای تاریخی و جغرافیایی بویژه ، استیلای بیش از دویست ساله اعراب برارمنستان لازم است پدیده نارکاتسی رادرمتن روابط نزدیک و تاثیرات متقابل فرهنگ های اسلامی ومسیحی ارزیابی نمودفغان نامه نارکاتسی را می توان اجمالا یک آسیب شناسی گناه به معنای دینی آن دانست: کاوشی ژرف و صادقانه در اعماق تاریک روح انسان« گنهکار» یا خود گنهکار پنداردرگیراحساس وحشت از آخرت وامید بسته به رحمت الهی  انسانی که نارکاتسی تصویر می کند از جهتی طبق روایت کتاب مقدس به شمایل خداوند آفریده شده، ولی گرفتار دسیسه شیطان گشته و در جهانی آشوب زده و ناهنجار جویای وحدت و آرامش و معصومیت ازلی است. و لی در جای دیگر همین انسان موجودی ذاتا شیطانی توصیف می شود که  طبق روایت پیشینیان  مجموعه ای است از چهار عنصر متضاد (آب، آتش، خاک، باد) که با یکدیگر پیوسته در جدال و تعارضند و این تضاد منشاء تمامی رنجها و ناکامی های اوست، چرا که تضاد تردید را می زاید و تردید اراده را سست می گرداند و سست اراده انحطاط و سقوط را در پی دارد. لذا کامیابی این انسان مشروط بر به ایجاد تعادل بین عناصر چهارگانه می باشد که خود مستلزم عزم اراده ای سترگ است        نارکاتسی مخاطرات این  جدال درونی را با تمامی وجود می پذیرد و با چشمی باز و دلی بیدار زشتی ها را عریان و انسان غافل و راه گم کرده را در برابر وجدان خفته خویش قرار میدهد. وی با چراغ پر فروغ ایمان تاریک ترین زوایای ضمیرفردی و جمعی انسان زمانه را با حساسیتی کم نظیر و از درون تجربه ای شخصی روشن ساخته خود و دیگران را به اعترافی بی ترحم رهنمون می شود و از برای همگان طلب بخشایش می کند        فغان نامه گرگوار پیوسته مورد توجه محققان و نویسندگان ارمنی بوده و به دفعات متن اصلی آن که به زبان قدیم ارمنی «گرابار» است به ارمنی معاصر برگردانده شده است. همچنین این کتاب به طور کامل یا قطعاتی از آن به زبانهای فرانسه، انگلیسی، روسی، ایتالیایی، ترکی، عربی و غیره ترجمه شده است  گزیده هایی از فغان نامه گرِگوارنارگاتسی        « از خداوند می خواهد تا وی را در نگارش کتاب یا ری دهد، آن را بپذیرد و نگارنده را در جوار جاودانگان جای دهد.«فریاد و آههای فغان بار قلبم را دراوج آسمانها به تو اهداء می کنم، ای خدای نهان بین و کندر جوشان امیال روح پریشانم را در مجمر اراده بر آتش جانکاه اندوهم نهاده به سویت روانه می کنمبنگر، ای رحیم! و ببوی آن را، با مهری بیش از آنچه قربانی پر دود را پذیرا می شوی»«ای وصف ناپذیر! صدایم را از زبان ذاکران جاودانی بشنو...» «پروردگارا!... یاری ام ده تا، به رضای تو، این غم نامه را که اکنون آغازیده ام به انجام رسانم. اگر چه درآغاز راهی که ما را به آسایشگاه ابدیت رهنمون می شود، بذرسخن با قطره های اشک می افشانم، بگذارتا هنگام درو از زمینهای پر بارت، خوشه شفاعت برچینم و شاد و سعادتمند گردم        خداوندا! زهدان دلم را همچون اسرائیل عقیم مگردان و پستان چشمانم را مخشکان».        «پروردگارا! تو که همگان را نبوغ بلاغت ارزانی میداری، با دست توانایت مرانیز به قدرت کلام بیارای، تا با تسلطی شایسته برگفتار خویش به ناگاه همچون انسان نخستین گستاخانه سخن نگویم، نومیدانه خویشتن را به دام صیاد نسپارم ومطرود ومسکوت نمانم.        «خداوندا! این اقدام ناچیزرا همچون پاشیدن بذری درشوره زاربی ثمرمگذار        چنان مخواه که بارورگردم ونزایم، بیندیشم وننالم، پوشیده ازابرگردم ونبارم، راه به پیمایم وبه مقصد نرسم، فریاد بر آورم و تو نشنوی، ...قربانی کنم و دودی از آن برنخیزد وسرانجام به دیدارت نایل گردم اما با دست تهی از پیشگاهت بدرآیم»        نارکاتسی گاه برای کتاب خود ارج ومنزلتی عالمگیردرحد متون مقدس همچون «امثال » سلیمان نبی  آرزو می کند «که در کتاب مقدس با «امثال» دلنشین خود الوهیت پرفروغ جهان آفرین را موعظه نموده        «بگذاراین کتاب پیوسته شایان توجهت باشد ودرگوشت طنینافکند. برلبان برگزیدگانت جاری شود، با فرشتگانت سخن گوید. دربرابرجایگاهت گسترده شود ودرتالار مقدست اهدا گردد.درمعبد نامت چون کندردود شود و برمحراب با شکوهت عطربیفشاند. درگنجینه ات محفوظ ماند ودرمیان اموالت به شمارآید. بگذاربه گوش تمامی اقوام برسد ودرنزد ملتها موعظه شود. بردرهای اندیشه نقش بندد وبرآستان احساساتشان ثبت گردد»        «اگرطوفان ویرانگر ظلم بنای جسمانی انسان را در دریای جهان درهم کوبد، بگذاربه کمک این بادبان و سکان که ساخته توست به ساحل امان بازآید        اگرعذاب روحی انسانی را به ورطه هلاک انداخت، بگذاربا این کتاب نجات یابد وبه زندگی امیدوار گردد»و بیشتردرصلاحیت خویش درهم زبانی با پاکان را مورد تردید قرارداده وبه شدت به تحقیرخویش می پردازد   نکوهش خویشتن        «خداوندا! اگر پاکان نیز با همین سخنان به در گاه تو به دعا نشسته اند، پس من که خبیث ترین خطاکارانم با چه کلامی به شرح سیه رویی خویش بنشینم، که بی شرمانه همچون وحشیان منحرف گشتم، جسورانه زبان به مدح دنیا گشودم و دیوانه وار به اعمال پست و ننگین عشق ورزیدم»نارکاتسی به پیروی از حضرت عیسی بار  گناهان جمیع نوع بشر را بر دوش می گیرد        « من همگانم و گناه همگان در من است و جز من در هیچ کس نیست. نه کفار: چرا که آنان نمی دانستند، نه یهودیان: زیرا کورگشتند: نه جاهلان و عوام: چرا که از فضیلت محروم بودند»       « از جانب آدمیان حتی مقدس نامیده شدم، حال که در نظر خداوند ناپاکم»        « و اگر درختان روی زمین قلم شوند و دریا مرکب و هفت دریای دیگر به مددش بیایند سخنان خدا پایان نمی یابد و خدا پیروزمند و حکیم است»« دانه های بی شمار شنهای ساحلی در شمارش گناهان من به پایان آمدند و تودةهای عضیمشان در سنجش خطاهای من کفایت نکردند.        « زیرا اگر چه شنهای ساحل را شمار بسیار است، آنان را توالد و تکاثر نیست، اما گناهان و تقصیرهای من بی حد و شمارند. این با توالدش و آن با اخلاقش. این با جوانه هایش و آن با شکوفه هایش. این با قطره هایش، آن با جوشش اش و آن دیگر با نهرهایش ...»   «اینک سزاوار کدامین موهبت توام، تا به درگاهت استغاثه برم   آیا ملکوتت که از آن گریختم؟یا جمال پرشکوهت که از آن محروم گشتم؟ گلدسته ایی از نعمت های پرشکوهت که بر خاک افتادم؟ وارث افتخارت از آن ساقط گشتم؟ و یا فرزندی که از آغوش پدرانه ات بدرشدم؟ به جامه پرفروغی افتخار کنم از آن عریان گشتم؟ یا به بازگشت بسوی پروردگارم امیدوار گردم، از او بیگانه گشتم؟»        ولی باز رو سوی خدا می آورد و از او می خواهد که با محبت خویش به نجاتش قیام کند        «با مهربانی به سوی من باز آی تا شادمانه به سوی خود بازم گردانی»«مرا همچون زمانی که در راحت فردوس میوه زندگی را می چیدم، سلامت عطا فرما        این لشکریان شرو تباهی را ازمعبد وجودم- که از آن توست- بران، تا روح معصوم تو باز آید و درآن مأوا گزیند»        «ساختار معبد تنم را برای آسایشگاه خویش و جوشن جانم را از برای سکونت خویش تطهیر کن»        «بازگشت من گم گشته را با سرود و پایکوبی فرشتگان فرخنده دار.        با کلام متبرک ات زنده شدن من مرده را بشارت ده»        همچنان که ازسطورفوق استنباط می شود، بازگشت در کلام نارکاتسی جهتی دوسویه دارد. گاه این فرزند ناخلف است که به خانه پدری باز میگردد که خود به معاد و ملکوت آسمان اشاره دارد و گاه حلول روح القدس در تن و جان انسان این جهانی قصد می شود که باید برای آن آئینه دل را صیقل داد و از کدورتها سترد.   مدح خداوند   «نه در بند احکام گرفتاری، نه به قانونی مقید، نه به ضعفی مبتلا، نه به تابعیتی سرسپرده، نه به حقارتی محصور، نه به سرحدی محدود».        نه از خشم دگرگون می شوی، نه با پرخاش به خطا می روی، نه با خشونت اشتباه می کنی، نه از قهر می خروشی»       « چرا که ای خدای رحیم، تنها تو موجودات را حیات می بخشی و گردش آفریدگان را نگاهبانی- و طبق گوینده مزامیر- نجات من در دست توست»                «پس قدرت بی کرانت از برای آمرزش من محتاج زمانی نیست. نه به گذشت لحظه ای، نه اندک اشارتی، نه پرواز نگاهی و نه پایان درنگی، نه برداشتن گامی شتابان، نه چکیدن قطره آبی از تخته سنگی، نه کشیدن خطی در خیال، نه به سرعت پرتو نوری و نه فرصت دم و بازدمی»      البته چنان که می دانیم نارکاتسی یک مسیحی است و در نظر وی حضرت عیسی(ع) همان خدای متجسم است چنان که در گفتار هفتادم کتاب خویش حضرت عیسی(ع) را با پیامبران عهد عتیق مقایسه نموده چنین می سراید.        «اما آنان حتی اگر از مقربان خداوند باشند، چنان که اولین نیاکان خداشناس و پیامبران مقدس، رسولان پاک سرشت و شهیدان برگزیده، مرااز آنان انتظار نجاتی نیست، اگر تو (عیسی مسیح) ای مشیتمقدر،ای نیکی بی پایان وای رحمت بی نقصان، انساندوستی ات را برمن روانداری»        نارکاتسی درهمان گفتاراز ابراهیم، موسی، هارون، داوود، نوح، ایوب، دانیال پیامبران عهد عتیق و نیز از «پطروس» و« یواش» نام می برد و با مراجعه به کتاب مقدس متذکرمی شود که آنان در زندگی «به شهوات گوناگون تن در دادند، هر قدر که مؤید و مسعود بوده باشند» و تنها لطف و مرحمت الهی شامل حالشان شده است. لذا طلب بخشایش و نجات از آنان را بدون خواست و اراده حضرت مسیح بیهوده می داند، زیرا معتقد است که هم اوست که ازبرای ما به هیئت آدمی ظاهر گشت تا ما را از برای خویش به هیئت خویش درآورد  و در خاتمه متذکرمی شود«واما قصدم از این سخنان، تحقیرآن نجات یافتگان نیست بلکه تجلیل نام منجی همگان مقصود من است که کرامت هایش را با تحسین و تمجید برهمگان اعلام می دارم» در وصف حضرت مسیحنارکاتسی» بخش عمده ای از کتاب خود را به زندگی حضرت مسیح اختصاص داده است . در قطعه زیرحضرت مسیح خاضعانه به رضای پدرآسمانی گردن نهاده، تمامی اهانت ها و تحقیرهای دشمنانش را با سکوت و بردباری تحمل می کند و و درآخرین دم از فرازصلیب ازخداوند برای دشمنانش طلب بخشایش می کند. واین بزرگترین امید برای انسان فغان نامه است که مورد لطف و مرحمت چنین خدای بخشنده ای قرار گیرد        «ای که درخت انجیر را به طرفه العینی خشکاندی! نفرمودی تا دست کسانی که مشت بر فرقت کوبیدند دردم بخشکد و بدین سان مرا نیز به بخشندگی خویش بشارت دادی.        آنگاه که قاتلان، عقواگرت نامیدند، آرواره هایشان را از هم نگسستی، ای که سختی صخره ها را در هم شکستی، تا روح بری از خیرم را با رحمت خویش از هوس های بیهوده رها سازی»        اما این بردباری و عدم مقاومت در برابر شر که بسیار مورد بحث قرار گرفته است، از نظر «نارکاتسی» نه از موضع ضعف و ذبونی که نمودارقدرت روحی مطلق است که خود برای فرد مؤمن امید رستگاری و حیات دوباره است        «آن گاه که تو را ناپدید و تنت را همچون جسمی خاکی به سرقت رفته پنداشتند، با خشمیخروشان و جهان برانداز نسلشان را برنچیدی، تا مرا، گرچه سزاوار یاد شدن در زمره نیکان نیستم، بی کاستی و نقصان همدم رستگاران گردانیبدین سان هر کدام از شکنجه های حضرت مسیح برای گنهکار معترف بارقه امیدی برای بخشایش و رهائی است «نارکاتسی» با تصاویری متضاد این مضمون را به زیبایی بیان کرده است        «خداوندا! به نورصلیبت طوق گناهان را از من باز کن. با اضطراب و اندوهت غم درماندگی را از قلبم بزدا. با خارهای تاجت شکوفه های گناهم را بخشگان. با تازیانه هایی که تنت را سوزاندند ضربه مرگ را از من دور کن. با یاد سیلی ای که به چهره ات نواختند درد شرمساری ام را درمان کن. با آب دهانی که بر صورتت انداختند نجاست نفرت انگیزم را بشوی، با تلخی جامی که بردار چشیدی ، کامم را شیرین کن و بعد از تمامی اینها سراینده فغان نامه نگران این فاجعه است که انسان شایسته لطف الهی نباشد و ایثارو فداکاری وی را پاسخ شایسته ندهد«مبادا رنج های نجات بخش و جانقرسایی را که از برای من تحمل نمودی، ای خدای در هیأت آدمی! بی اثر گردد   حالات روحی و جسمی گنهکار« او که در حین آسایش خسته است و در شادی غمگین تبسم برلب دارد و زخم نهان در دل به ظاهر شاد است و به چشم گریان به رخسار نشانی از تسلی دارد اما اشکها تلخی درونش را باز می گوید دو جام در دو دست دارد، این لبریز از خون و آن یک پر زشیر دو فنجان، از این اشک می تراودو زآن دیگری گوگرد مذاب امیدی مشکوک از رستگاری و وحشتی از نابودی محض در قلبی واحد  دو پناهگاه و امید مشکوک، این یک «لااقل» و آن دیگر «شاید  «اما من- چندان که زبان را یارای بیان است- موجودی نکوهیده ام  چرا که در بیداری به خواب می روم و در هوشیاری مدهوشم، در حین عبادت خطا می کنم. در طی طریق برجای می مانم. در لحظه آمرزش گناه می کنم. آرام نیافته برمی آشوبم. می شکفم اما میوه ای به بار نمی آورم. می گویم اما عمل نمی کنم. آغاز می کنم اما به مقصد نمی رسانماینجا اندکی قوام می یایم و آنجا دوباره در هم می ریزم. با اضطراب به خواب می روم و با وحشت از فاجعه بیدار می شوم. جهد بیهوده               « اما به راستی چه لذت از طعامی که در بی حسی ناشی از تحمل دردهای بی پایان تناول شودو چه سود از نغمه داوودی اگر از درک معنای آن ناتوان باشم. چرا که با آن خود را نفرین میکنم اما به خود نمی آیم. رخساره می شویم اما نمی درخشم. آفتاب می دمد اما بر من نمی تابدسخت می کوشم اما تهی می مانم. مدام تنبیه می شوم اما عبرت نمی گیرم جها ن بینی اظطراب«دام مستور است و دامگذار نامرئی       حال ناپایدار است، گذشته مجهول و آینده نیز خیالی بیش نیست         خانه ام گلین است و بارانها سیل آسا، هوس ها بی شمارند و حوادث به هر سو در کمین.        افکارم شیفته مرارت است و تمنیاتم از خیر گریزان، عمر کوتاه است و شادیها زودگذر        رویاها احمقانه اند و بازیها کودکانه، تلاشها بی ثمرند و لذایذ واهی. انبارهایم از تهی سرشاراست و ره توشه ام جزباد نیست»        « به جستجوی لایتناهی برخاستم اما به حدود خویش نیز دست نیافتم        برترین را طلبیدم اما از جایگاه خویش فرو غلتیدم        جاده های آسمانی را آرزو کردم و به قعر پرتگاه سقوط نمودم  خواستم تا نو را فراچنگ آرم لیک قدیم را نیز از کف نهادم        خواستم جامع و کامل بمانم، در هم شکسته، صد پاره گشتم    «چرا که همچون گله حیوانات نادان می میریم و وحشت نمی کنیم        ره گم میکنیم و نمی هراسیم، مدفون می گردیم و سر فرود نمی آوریم، تبعید می شویم و تشویشی به دل راه نمی دهیم، آلوده می شویم و اشک ندامت نمی افشانیم... به اسارت می رویم و احساس نمی کنیم» بیم از نابودی و امید رستاخیز. شک و یقین        «زندگی در این عالم دریایی است طوفانی و روحم در تهاجم مداوم و بی لجام امواج در زورق تنم در تلاطم است»« آنگاه که با بقین بی شبهه به پیش می راندم به ناگاه تردیدی اندک در وقفه ای کوتاه میان تلاش و استراحت مرااز ساحل مقصود، که چنان در دسترس می نمود، به دورافکند، زمستانی پر برف مرا در میانه تابستان غافلگیر کردو کشتی ام از ضربه های سهمگین امواج در هم شکست اکنون ناخدا در برابر کشتی دست برزنخدان ایستاده، سیلاب اشک از دیدگان فرومی ریزد و به دیدار پاره های کشتی که هم چون موجودات عاقل قتل عام شده بر امواج خروشان پراکنده اند با اندوهی جانکاه می گرید»        «آیا کشتی شکسته ی تنم باردیگر ترمیم خواهد شد؟        آیا زورق شکسته روحم دگر باره زنده خواهد گشت؟        در فراقم، آیا دگر باره به وصال میرسم؟        دل غمزده ام آیا دوباره مسرور می شود؟        من که رنج یخبندان ابدی را چشیده ام هرگز بهاران را خواهم دید؟   وحشت از روز دادرسیدردهای جسمی و روحی گنهکار دربستر مرگ «مجمری گداخته و نامرئی در درونم بی وقفه می سوزد و گدازه ها در نهان جانم می جوشدتیرهای به سم آغشته در قلبم فرونشسته استتمامی رگهای جگرم از زخم های مرگ بار و درد اگین می سوزددرد تولدی ناممکن در بطنم می پیچدکلیه هایم را سوزشی بی درمان در خود می بلعدزردابی تلخ و تحمل ناپذیر حلقم را می فشارد. اجزای بی شمارتنم با یکدیگر مدام در ستیزند،ان اینان گرچه خویشاوند اند ، اما همچون دشمنان آشتی ناپذیر خائنانه یکدیگر را می کوبند «ای خدای رحیم! واپسین روزعمر کوتاهم را چنان ناگهان و نابهنگام فرا مرسان تا گذرگاه ناتمام زندگی را بی توشه و تهیدست ترک نگویمچنان مخواه که مرگ شب هنگام همچون راهزنی به ناگاه راه رستگاری بر من ببندد و کف سوزان در لحظه غفلت مرا ریشه کن کند و بخشکاند        بگذار پایان کار نابهنگام بر من نتازد و پرواز روحم به سقوط م بدل نگردد»«پس خداوندا! التماسی را که در آن دم قادر بر ادایش نخواهم بود هم اکنون بشر دوستانه از من بپذیر، زیرا من که هم اینک اینچنین بلیغ سخن می گویم... درواپسین دم همچون جسدی بی جان... در بستر خویش خواهم افتاد و نهایتا امید به این کهانسان گنهکار .اگر نام خداوند را بستاید و وجودش را بشناسد،  اگر چه دو هفت بار نیز به کفر آلوده گردد خداوند وی را از آن خود دانسته،  در پناه خویش خواهد گرفت  

 © 2023  azadmatian.com

Բոլոր իրավունքները պաշտպանված են: Մեջբերումներ անելիս հղումը կայքին պարտադիր է: